Hiker of Australia
 
نوشته شده در تاريخ جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰ توسط  |

روز کارگر یا (Labor Day) یکی از ایام الله استرالیا است که که در اون روز  به خاطر دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی  که کشور استرالیا به خاطر تلاش کارگرانش به دست آورده جشن گرفته میشه.  ریشه این روز در حرکت های اتحادیه های کارگری استرالیا قرار داره به خصوص در جنبش "روز 8 ساعته" که در اون کارگران میخواستن که در هر روز 8 ساعت کار،  8 ساعت تفریح و 8 ساعت استراحت داشته باشن (قدیما کارگرا مجبور بودن تا حتی هفته ای 80 ساعت کار کنند).

با اینکه در استرالیا حتما یک روز در سال به  عنوان روز کارگر تعطیل عمومیه، ولی روزش در ایالتهای مختلف متفاوته. مثلا اولین دو شنبه اکتبر هر سال، در ایالتهای New South Wales Capital Territory و South Australia روز کارگره. در ایالتهای ویکتوریا و Tasmania دومین دو شنبه ماه مارچ میشه روز کارگر. در استرالیای غربی هم اولین دو شنبه مارچ روز کارگره. این روز در کشورهای دیگه مثل کانادا، آمریکا و نیوزیلند هم جشن گرفته میشه اما در تاریخهای متفاوت.

دو شنبه این هفته اینجا تو سیدنی روز کارگره و مثل هرسال هم کارگرها مسیری رو راهپیمایی میکنن و از طرف دولت هم نماینده هایی توی اون شرکت میکنن. توی استرالیا تقریبا تعطیلی وسط هفته وجود نداره و همیشه تعطیلات روسمی رو طوری برنامه ریزی میکنن که به آخرهفته وصل بشه و به اصطلاح بشه Long Weekend. توی Long Weekend هم خیلی ها از شهر میرن بیرون و مثل ارتحال هالیدی خودمون شهر خیلی خلوت میشه.

پ.ن: اگه Marry Poppin رو یادتون هست و دوست دارین ببینین، این هفته (شنبه و یک شنبه) نمایش موزیکال مری پاپین  تو Sydney Theater هست. ما که میخوایم بریم ببینیم شما از دست ندینش :)

سبز باشین

نوشته شده در تاريخ یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۹۰ توسط  |
سلام
یه مدتیه کار جدید حسابی خسته ام میکنه و همه ذهنم رو مشغول میکنه طوریکه نه وقتش میشه چیز جدید بنویسم نه اصلا موضوع جدید یادم میاد. ماشالا اینقدر وبلاگهای باحال مثل وبلاگ هومن و احسان و ... هست که چیزی واسه ما نمیمونه که بنویسیم. 
امروز توی اوزستون روز پدر بود، مثل خیلی جاهای دیگه. هرکسی رو که من میشناختم و دور از پدر  و مادرش بود براشون هدیه پست کرده و امروز هم بهشون تلفن زدن. پدر یکی از دوستای اوزی من مدتها تو کار کامپیوتر بوده و برای همین اون موقعی که میخواستم کارم رو عوض کنم چند بار تو اسکایپ و یه بار هم تلفنی باهاش حرف زدم. این برادر Steve امروز به من زنگ زده و میگه تو که کسی رو اینجا نداری روز پدر چیکار میکنی پس؟


بگذریم. یکی از چیزهایی که بعد از مدتی اینجا برای اکثر تازه وارد ها اتفاق می افته چاق شدگیه. من تازه که اومده بودم کاملا میدیدم که دارم شیش برابر قبل میخورم. اینجا هم زیاد میخوریم هم اکثر غذا ها پرکالری و پر از شکر هستن. الکل رو هم بهش اضافه کن، چه شود.  یه طوری هم آدم نم نمک چاق میشه که متوجه نمیشه. من یه مدت تابستون وزن کم کردم، دلم خوش بود که دیگه وزنم درست شده تا اینکه چندوقت پیش خودمو وزن کردم و دیدم 80 کیلو شدم، در حالیکه به عمرم بالای 75 کیلو نبودم.  بدیه اضافه وزن اینه که خیلی خلاص شدن ازدستش مشکل و حتی گاهی پیچیده است. بعد از مدتها تلاش و گرسنگی کشیدن و هزینه کردن همین که یه هفته رژیم رو بگذاری کنار چربی ها باز میان سراغت. 
من تابستون یه دو جین قرص چربی سوز و ضد چاقی و ضد بارداری و ضد کچلی و ضد نفخ و ضد تب و.. خوردم ولی هیچ تاثیری توی لاغری نداشت. همه این قرص ها و گرد ها فقط واسه اینه که جیب شما رو خالی کنن و اصلا توصیه نمیکنم که برید سراغشون. 90% اونها فقط مقدار زیادی کافئین دارن که باعث میشه سوخت و ساز بدن بره بالا ولی صد جور عوارض دیگه هم دارن.
از وقتی فهمیدم 80 کیلو شدم زندگی تیره و تار بود! تا اینکه تازگی ها ننه بچه ها یه چیز جالبی معرفی کرد که تا حالا خیلی خوب جواب داده. یه شو تلویزیونی تو کانال 10 هست به اسم  The Biggest Loser . تو این برنامه یه سری آدم خیلی چاق هستن که سر وزن کم کردن مسابقه میدن. بعضی هاشون حتی در حد 60 کیلو کم میکنن. بعد از اینکه این برنامه با استقبال مواجه میشه یه سایت به همین اسم راه می اندازن و توش محصولات و برنامه غذایی میفروشن. روشش اینطوریه که کافیه برید یه سوپر مارکت، مثلا Coles، و یه بسته سوپ، بیسکوییت (Bar) یا Shake  با مارک The Biggest Loser بخرید. توی جعبه ای که میخرید یه کوپن هست که با استفاده از اون میتونید یک هفته تو سایت The Biggest Loser عضو بشید. اگه بخواید بدون خرید کردن عضو بشید باید برای عضویت پول بدید. توی این سایت ازتون میپرسه چند سالتونه، چند کیلویی، چند متری و .... بعد میگه که هر روز چند کالری باید دریافت کنی. تا اینجاش رو همه میدونیم! سختی قضیه اینه که چی بخوریم که کالری روزانه زیاد نشه؟ برای اینکه اصلا فکر نکنیم در این مورد، کافیه هر روز 2 وعده غذایی رو با اون سوپ یا بیسکوییت یا Shake ها جایگزین کنیم. وسطهاش هم میشه Snack سالم مثل میوه و ماست و اینها خورد. اگر هم خوردن این چیزها تکراری شد میتونید از همین سایت دستور غذاهای ساده و سالم و کم کالری بگیرید و بپزید. من که از وقتی این کار رو شروع کردم نه تنها نتیجه خوبی گرفتم بلکه تازه فهمیدم ما چقدر غذاهایی که میخوریم پر از چربی و پرکالریه. مثلا من باید روزی 1200 کالری دریافت کنم در صورتیکه یک پرس چلوکباب برگ فقط 1000 کالری داره! بیخود نیست هر مرد ایرانی = یک شکم!! ورزش رو هم اگه شروع کنین میتونین حتی بیشتر بخورین و چاق نشین.


چند وقت پیش با اهالی شرکت بعد از کار (جمعه) رفتم یه بار. توی بارها تلویزیون هست که معمولا فوتبال استرالیایی یا راگبی پخش میکنه. همکارای انگلیسی ما به مسخره به همکارای استرالیایی میگفتن اگه این فوتباله چرا با دست بازی میکنین؟ منم گفتم این فوتبال نیست باید بهش گفت Limb ball. اوزیا هم میگفتن راگبی هم که روی Rug بازی نمیشه پس چرا بهش میگن راگبی!  خلاصه همینطوری حرف فوتبال شد و اینها گفتن تو ایران فوتبال هم هست؟ منم گفتم هست تازه ما یه دو دفعه هم حال شما رو سر جام جهانی رفتن گرفتیم. بعد فیلم بازی ایران استرالیا رو تو یوتیوب پیدا کردم و نشونشون دادم. به خیال خودم منتظر بودم بگن اوه عجب فوتبالی چی شد چی نشد...که داور به یکی از بازیکن ها کارت زد نشون داد. یکیشون گفت کارت زرد یعنی چی؟! یکیشون گفت فوتبال چند تا نیمه است؟ یکیشون گفت چند دقیقه است؟!! باور اینکه آدمی پیدا بشه که حتی ندونه فوتبال رو چطوری بازی میکنن برام سخته. اما واقعیت اینه که تو استرالیا خیلی کم فوتبال طرفدار داره و فوتبال استرالیاییه که اکثر اوزی ها عاشقشن.

پ.ن: جمعه که از سر کار برگشتم لباسهامو انداختم تو ماشین لباسشویی. بعد شب میخواستم به کسی زنگ بزنم دیدم موبایلم نیست!! تازه یادم افتاد آیفون بی نوا تو جیب کتم بوده و رفته تو ماشین لباسشویی. خلاصه که موبایل بیچاره حسابی شسته شد و جیب منم حسابی با دادن 180 دلار پول تعمیر گوشی حسابی تمیز و پاکیزه شد!

سبز باشید

نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۰ توسط  |
سلام مجدد
بازم چیز خاصی برای نوشتن نداشتم ولی چون میدونم هر روز از 6 صبح میایین اینجا و منتظر مطلب جدید هستین (خود تحویل گیری از نوع محمودی) تصمیم گرفتم چند تا چیز باحال که دیدم رو بنویسم. یه چند تا ایرانی باحال هم دیدم تو این مدت واسه همین تو این پست گیر به ایرانی ها نمیدم :))

خبر اول اینکه بالاخره تصمیم گرفتم کارم رو عوض کنم. موقع Annual Review به شرکت گفتم 50 درصد اضافه حقوق میخوام و اونها هم گفتن اینقدر نمیدیم. منم گفتم فعلا این 60 تومن رو بگیرین تا من فکرامو بکنم. بعد رزومه جدید درست کردم و دادم به چند نفر که تو این یکسال باهاشون دوست شده بودم. از جمله 2 تا مدیر پروژه که تو تلویزیون (کانال 10) باهاشون دوست شدم، یه Recruiter و یک مدیر بازاریابی. 2 روز نشد که رزومه من از یه دو جین شرکت کامپیوتری و شرکت کاریابی و ... سر در آورد طوریکه وقتی زنگ میزدن نمیدونستم در مورد چی دارن صحبت میکنن. نتیجه اخلاقی تا اینجا اینه که پیدا کردن کار از طریق دوست و آشنای خوب خیلی بهتره.
نکته های اخلاقی دیگه اینه که اولا وقتی حداقل یکسال سابقه کار استرالیایی داشته باشین، مخصوصا تو شرکتهای به درد بخور و پروژه های جذاب، پیدا کردن کار با حقوق مناسب خیلی ساده تره. نکته سوم اینه که نباید عجله کنین. مثلا قبل از استعفا دادن شروع کنین به گشتن یا اینکه پس انداز یا کار دومی داشته باشین که تحت فشار مالی نباشین. حقوق و مزایا یکی به احتیاج شرکت به نیرو داره و یکی هم به اینکه خودتون رو چطوری Represent کنین (مثلا رزومه خوب داشته باشین، خوب مذاکره کنین و از حقوقی که گفتین پایین نیایین).
نکته یکی به آخر کاری هم اینه که برای کارهای خوب تجربه توی یه صنعت خاص مهمه. مثلا اگه شرکت مالی باشه میگه چند سال تو این بازار تجربه داری؟  چون من تو کانال 10 تلویزیون کار کرده بودم یه پیشنهاد از کانال 7 داشتم. 
نکته آخری هم اینکه موقع کار پیدا کردن فقط به پول فکر نباید کرد. سابقه خوب خیلی مهمتر از پوله. مثلا اگه وارد یه شرکت داغون بشید که به خاطر نیازش پول خوب میده ولی کارش سخت و چرته احتمالا بعد از چند ماه باید اونجا رو ترک کنید و این برای سابقه کاری خیلی بده. خیلی مهمه که به کارفرمای جدید رفرنس خوب معرفی کنین.
خلاصه که من هم یه کار جدید دست و پا کردم و از 2 شنبه میرم سر اون کار (به عنوان Solution Architect).

دیشب به دعوت یه دوست اوزی که تو نیروی دریایی استرالیا به عنوان پزشک کار میکنه رفتم یه مهمونی تو یه پایگاه نظامی تو Manly. الان دارم فکر میکنم یا استرالیا نیروی نظامی نداره یا ایران چون هیچ شباهتی به هم ندارن. دیشب با ماشین خودم رفتم جلوی کمپ Penguine تو منلی. یه نگهبان اومد جلو و گفت هلو میت چی میخوای؟ گفتم من مهمونی دعوتم. گفت اسمت چیه و کی دعوتت کرده؟ گفتم اسمم فلانه و بهمان دعوت کرده. گفت برو تو و فلان جا پارک کن. منم گفتم یعنی کارت شناسایی نمیخوای؟ موبایلمو نمیگیری؟ ماشین رو نمیگردی؟! گفت نه برو فقط یه کارت شناسایی همیشه همراهت داشته باش. همین!
توی مهمونی هم این ژنرال های گردن کلفت که هر کدوم یه سی چهل کیلو مدال ازشون آویزون بود با همه (از سرباز بگیر تا درجه دار) بگو و بخند میکردن و عین اسب آبی مشروب میخوردن. باز یاد ایران افتادم که هرکسی سعی میکنه حال زیر دستی رو بگیره. حتی سرباز صفر حال سرباز صفری که سابقه اش کمتره!
نگته جالب دیگه هم اینه که چقدر به ایمنی نیروها اهمیت میدن. مثلا یک رسمی بوده که بعد از شام روی میز رو خالی میکردن بعد یه مسابقه ای میدادن اینطوری که از دور شیرجه میزدن روی میز و هرکی بیشتر میرفته برنده میشده. یه بار یکی لر بازی در میاره خیلی قایم خودش رو پرت میکنه و از اون سر میز می افته پایین و دستش میشکنه. از اون روز این رسم ممنوع میشه.  باز هم رسم بوده که وقتی ارشد ترین افسر بعد از شام بلند میشه، همه باید بلند میشدن. چون سقف کشتی ها کوتاهه یه بار سر یه سرباز که قدبلند بوده میخوره به سقف. از اون به بعد برای نیروی دریایی این قانون لغو میشه!
چند تا رسم باحال هم دارن که گفتنش خالی از لطف نیست. مثلا یکیش اینه که ظرف شراب (یا Port) رو از روی میز بلند نمیکنن چون به خاطر حرکت کشتی اینطرف اونطرف میره و ممکنه بیفته. اینه که همینطور که روی میزه خمش میکنن تا گیلاس رو پر کنن و بعد دست به دست میکنن به نفر بعدی. حتما هم باید از دست چپ خودت بدی به دست راست بغلی ( به خاطر یه خرافه که بین کاتولیک ها هست). همینطور اگه بخوان برای کسی دست بزنن فقط با دست راست میزنن روی میز چون با دست چپ باید گیلاس مشروب یا ظرف غذا رو نگه دارن که با تکون کشتی نیفته. یه رسم دیگه هم اینه که گیلاس ها رو بهم نمیزنن چون میگن اگه اینکار رو بکنی یه ملوان میمیره!


دیروز تو شهر بودم یه تابلو دیدم که روش نوشته اداره پلیس. هرچی نگاه کردم دیدم چیزی شبیه کلانتری و پاسگاه و اینها نیست. خلاصه بگرد بگرد چشمم خورد به یه مغازه با در شیشه ای خیلی شیک و پیک. بعد رفتم داخل دیدم یه قسمت Reception هست که هرکی میره داخل با یه لبخند دو وجبی میگن Can I help you؟ بعد مثلا میگی من یه نفر رو کشتم اومدم خودمو معرفی کنم. اونها هم میگن شماره بگیر و بشین تا صدات کنیم! باز اینو مقایسه کنین با کلانتری های ایران که مثل زندان آلکاتراسه و یه سرباز هم با اسلحه و سرنیزه جلوش وایساده. داخلش هم همه جانی و جنایتکارن مگه اینکه خلافش ثابت بشه و سرباز و درجه دار هم به هرکس بخواد توهین میکنه و اگه اعتراض کنی میندازنت تو بازداشتگاه.

فعلا همین ها.
سبز باشین

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه یکم تیر ۱۳۹۰ توسط  |

اکنون که این سطور را نبشتن میکنم در کافه ای نشسته ام و سوپ گوجه سق میزنم اونم خالی خالی. آی بسوزه پدر بی پولی.

و اما بعد! یکی از فرق های گنده بین اوزستون و ایرونستون اینه که اینجا نه تنها آدم ها بیشتر آدم حساب میشن بلکه حق و حقوق آدمها هم کاملا تعریف شده. از اون بهتر اینه که حکومت (دولت، سیستم قضایی، پلیس و ...) به شدت به این حقوق حساسه و شکایت ها رو با جدیت پیگیری میکنه. مثلا چند وقت پیش توی تلویزیون نشون میداد که یک مدیری با SMS به یه دختره خبر داده بود که اخراج شدی و از فردا نیا سر کار. دختره هم شکایت کرده بود که به من توهین شده و به من هشدار داده نشده بوده از قبل و چه و چه. سر همین 10 هزار دلار ناقابل خسارت گرفته بود.

بنابراین خیلی مهمه که حقوقمون رو یاد بگیریم و اگر فکر کردیم حقمون ضایع شده چلمنگ بازی در نیاریم و با جدیت دنبال احقاق حقمون باشیم. این مسئله مخصوصا برای اونهایی که از کشورهایی مثل ایران میان که در اونها حتی تعریف "آدم" مشخص نیست چه برسه به تعریف حقوق شهروندی، خیلی مهمه.

مثلا آیا میدانید که تا 120 سال پیش توی استرالیا زنها موجودیت مستقلی نداشتند و همیشه مایملک یک مرد بودند؟ مثلا 2 نفر قمار میکردن و اونی که بازنده بود پول نداشت که بدهی اش رو بده، زنش یا دخترش رو به نام طرف طلبکار میزد! من که خودم اینو شنیدم روی دماغم از تعجب اسفناج سبز شد ولی از چندین نفر سئوال کردم و همه این موضوع رو تایید کردن. الان هم که اینجا زن و مرد حقوق مساوی دارن برای به دست آوردن این حقوق جنگیدن و زحمت کشیدن و اینطوری نبوده که صبح تا شب غر بزنن و هیچ کاری هم نکنن. اینو واسه این گفتم چون ایرانی ها، مثل هندی ها، عافیت طلب هستن و میگن من بشینم تو برو جلو بعد که همه چی ردیف شد من استفاده میکنم!

بگذریم، هر کسی که میاد اوزستون باید به نظر من حقوق خودش رو در این 3 زمینه بدونه:

1- حقوق شهروندی

2- حقوق در محیط کار

3- حقوق در زمینه خانواده (زن و شوهری و اینها)

چون ما بیشترین چالش رو تو محیط کار داریم، پس از این مقدمه کوتاه دومتری به مسئله مهم Workplace Bullying میپردازیم. Workplace Bullying یکی از بزرگترین خلافجاتیه که ممکنه در محیط کار اتفاق بیفته. مصادیق Workplace Bullying یا قلدری در محل کار شامل (ولی نه محدود به) اینهاست:

1- به کسی توهین کردن. توهین کردن شامل داد زدن، مسخره کردن، تحقیر کردن و ... است. حتی اگه این عمل توی ایمیل یا نوشتاری و یا با واسطه انجام شده باشه.

2- کسی رو ایزوله کردن. مثلا اگه با 2 نفر کار میکنی همه کارها رو بدی به یک نفر (حتی بدون قصد و غرض) و اون یکی رو بازی ندی.

3- غیبت و حرف مفت کشی پشت دیگران

4- گفتن موارد نژادی. حتی اگه اون حرف واقعا توهین نژادی نباشه ولی باعث رنجش یک نژاد یا گروه بشه

5- باند بازی و امثالهم

لیست کامل این موارد اینجا هست. من وقتی داشتم اینها رو میخوندم فکر میکردم که اگه این قانون توی ایران بود الان نصف نیروی کار ایران توی زندان بود! چه راحت مدیرای بی کفایت بیسواد باند بازی میکردن و به زیردستها و همکارها توهین میکردن و تازه ترفیع هم میگرفتن. تازه بعضی شرکتها از کارمند بیچاره چک و سفته هم میگیرن که هربلایی هم سرش آوردن نتونه جایی شکایت کنه. در استرالیا اگه هدف Workplace Bullying واقع شدید و کار به شکایت کشید و حق رو به شما دادن، خود شرکت رو (نه کسی که به شما حمله کرده و نه مدیر) جریمه بسیار سنگینی میکنند. مثلا 2 سال پیش یک نفر شکایت کرده که کار من فلان چیزه ولی یکساله که مدیر من یک کار دیگه به من میده و من مجبورم انجام بدم. باورتون میشه که خود شرکت به خاطر این پانصد هزار دلار جریمه شده؟؟؟؟

اگه هدف Workplace Bullying واقع شدیم چه کنیم؟

اگه کسی رفتاری با شما کرد که فکر کردید مصداق Workplace Bulllying هستش کارهای زیر رو انجام بدید:

1- سریعا مدرکی که ثابت میکنه به شما حمله شده رو جمع آوری کنید. مثلا ایمیل ها رو برای ایمیل شخصی خودتون بفرستید. یا مثلا یادتون باشه کی اونجا شاهد بوده  و ....

2- سریعا مورد به مدیر مستقیم خبر بدین. البته وظیفه ندارین این کار رو بکنین ولی بهتره که قبل از اینکه کار به جاهای باریک بکشه با مدیرتون حلش کنین.

3- اگه نخواستین به هردلیلی به مدیرتون بگین، شکایت رو به منابع انسانی (HR)  اطلاع بدین. HR وظیفه داره سریعا به این مورد رسیدگی کنه چرا که همونطور که گفتم اگه نتونه مسئله رو حل کنه و شما از طریق قانونی پیگیری کنید برای شرکت خیلی گرون تموم میشه.

4- اگه شرکت به مشکل شما رسیدگی نکرد، میتونید از طریق یک وکیل یا Work Safety در منطقه خودتون شکایت کنید. وقتی میگیم شکایت ممکنه بگین بابا ول کن شکایت چیه! ولی لازمه بدونید سیستم قضایی اینجا مثل ایران نیست که بعد از 2 سال دویدن یه چیز هم دستی بدین که شکایتتون رو پس بگیرین. چنان سریع و جدی به شکایت رسیدگی میشه که بیا  و ببین.

 مثال: توی بانک که کار میکردم یک مدیر پروژه روس بود که خیلی بداخلاق و پاچه گیر بود. یک روز سر یکی از هم تیمی هاش داد میزنه، طرف هم میگه یا همین الان جلوی همه معذرت خواهی کن یا به HR شکایت میکنم. طرف هم مغذرت خواهی نمیکنه و کار میکشه به HR. نتیجه اینکه خانم مدیر پروژه اخراج شد.

 مثال: توی شرکت خودمون یک آدم گیج بیسوادی هست که ادعاش زیاده. تو یک ایمیلی یه چیزی نوشته بود و من توضیح دادم که این طوری درست نیست و بهتره این کار رو هم بکنیم. طرف جواب داده بود که من خودم بلدم و نمیخواد به من یاد بدی (درست همین جمله). منم اینو فرستادم برای مدیرش که این بابا داره Bullying میکنه و هرکسی حق داره نظرش رو بگه. مدیرش هم نه گذاشت و نه ورداشت و ایمیل من رو فرستاد برای HR . حالا چی شد؟ 1 ساعت بعدش مدیر HR از ملبورن زنگ زد که ما داریم روی مسئله کار میکنیم و نکنه یه وقت بری جایی شکایت کنی. تحمل کن تا فردا ما رسیدگی کنیم. فرداش یه ایمیل اومد که آقای پرادعا باید در یک جلسه با حضور این جانب و اونهایی که ایمیل به اونها CC شده بود حضور به هم رسانده و از این جانبان عذر خواهی کنه. به همین راحتی.

 پس ای اهالی باشتین وقتی اومدین اوزستون همش دنبال این نباشین که از بقیه ایرانی ها عقب نیفتین یا کوبیده و کله پاجه کجا هست. حقوقتون رو یاد بگیرید که هم ازش دفاع کنید هم ییهو ایرانی بازی در نیارین به کسی فحش بدین یا قلدری کنین. این چیزها تو ایران راحت اتفاق می افته ولی اینجا عواقبش میتونه سنگین باشه.

 سبز باشید


پانوشت: همین الان اون آقای گردن کلفت تماس (کنفرانس تلفنی) گرفت و عذر خواهی کرد. فکر کنم هیچی به اندازه عذرخواهی برای یه آدم گردن کلفت مشکل نیست چون اگه میگفتن 10 سال باید بری زندان اینقدر صداش نمیلرزید که موقع عذرخواهی میلرزید.


نوشته شده در تاريخ یکشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۰ توسط  |
سلام مجدد
این 2-3 هفته ای خیلی کار داشتم نشد که پست جدید بگذارم. عوضش این پست خیلی خوشمزه است و ارزش انتظار رو داره! (از ساعت چند تو وبلاگین؟ 9؟ 8؟ 7؟ خسته شدین؟! ساعت چنده الان؟ 12؟!)

من این مطلب رو میخواستم یکسال پیش بنویسم و در واقع یک اشارتی هم کردم اون موقع ها و فکر کردم بقیه مهاجرین و مهاجرات و مستهجرین* و مستهجرات و متهجرین و متهجرات* میان توی وبلاگشون در موردش مینویسن ولی جالبه که تا حالا ندیدم کسی به این مووع اشارتی کنه. و این موضوع مهم چیه؟ شکم و بخور بخور!
در واقع دغدغه اصلی مهاجرین بعد از محل اسکان موقت و مدیکیر و بانک و اینها، آفتابه و مسائل مربوط به اونه ولی غافل از اینکه مسئله شکم بسیار مهم تر و بغرنج تره. حتما شما هم به عنوان یک مهاجر یا مهاجرنما وقتی از ایران وارد استرالیا شدید دچار شوک غذایی (Food Shock) شدین و تا چندین روز حالتون از خوردن غذاهای عجیب و غریب بد بوده و بزرگترین آرزوی زندگیتون هم خوردن یک وعده خورشت بادمجان یا یک دست کوبیده بوده!
من خودم روز اول گفتم خوب آشپزی که بلد نیستم برم یک کنسرو بخورم. دیدم یک کنسروی هست اسمش عجیب غریبه ولی شکلش عینهو خورشت قیمه است. خلاصه خریدمش و شادی کنان رفتم منزل (خونه نداشتم اون موقع!) و گرمش کردم ولی چشتون روز بد نبینه که با اولین لقمه داشتم گلاب به روتون بالا می آوردم. چرا؟ چون نصفش شکر بود!
اصولتا" جنس آنگولایی ساکسون چیزی به اسم غذا نداره و اگه بخوای غذاهای آنگولایی ساکسون رو بشماری محدوده به سیب زمینی آب پز و ماهی و استیک. به خاطر همین بعد از حمله چینی ها به دنیا غربی ها با غذاهای آسیایی آشنا شدن و الان سیستم و طعم غذای آسیایی شده طعم متداول غذا در آمریکا، استرالیا، کانادا و ... در واقع ذائقه اوزی ها تغییر کرده چون اصولا ذائقه ای نداشتن و اولین غذایی که مزه آب نمیداده رو قبول کردن. اینه که تقریبا هر رستورانی برید غذاهاش شیرینه. هر سسی بخرید نصفش شکره و حتی بعضی از انواع چیپس و آجیل هم که باید شور باشه با عسل و شکر تهیه میشه.
اینه که اگه میخواین کاملا آماده بیاین اوزستون باید برای مسئله غذا و بخور بخور هم فکر کنید. برای همین من چند تا پیشنهاد میکنم  بهتون اونم مجانی:
1- با خودتون از ایران چند تا کنسرو مثل خورشت قیمه و قورمه سبزی و امثال اون بیارید که یکی دو روز اول بتونید خودتون رو زنده نگه دارید.  مخصوصا اگه بچه دارید غذای کنسروی ایرانی بیارید.
 
2- از آوردن کنسرو ماهی خود داری کنید چون اینجا زیاده و همون مزه رو هم داره. به جاش یک بسته آردنخودچی بیارید بهتره.

3- پختن بعضی از غذاهای ساده مثل ماکارونی ، املت (!) ، کتلت سیب زمینی و اینها رو یاد بگیرید. روز اول و دوم که هنوز نمیدونید بغالی و چغالی کجاست و اگر هم بدونید بغالی کجاست اسم مواد غذایی رو بلد نیستید، احتمالا فقط میتونید سیب زمین و تخم مرغ و گوجه و اینها بخرید بنابراین یه چند تا غذا که با مواد خیلی ساده درست میشه رو یاد بگیرید.

4- یکی از همکارای من یک کتاب برای مجردین و مجردات نوشته که هرچی بهش گفتم PDF اش رو هم بفروش قبول نکرد ولی گفت قول میده هرکدوم از شما که اومدین اینجا و کتاب رو لازم داشتین فوری براتون بفرسته.

این وب سایتشه: http://www.crippledchef.com.au
اینم ایمیلش: doucas2000@hotmail.com

5- چند تا وب سایت، وبلاگ و صفحه ف. بوکی آشپزی خوب که غذاهای ساده آموزش میده رو پیدا کنین و آدرسش رو هم یه جایی نگه دارین که بعد که خواستین شروع به آشپزی کنین (با فرض اینکه به عمر مبارک آشپزی نکردین) بتونین سریع غذای قابل خوردن درست کنین.

6- به جای اینکه لغتهای عجیب غریب که حتی شکسپیر هم بلد نبوده یاد بگیرید اسم انواع مواد غذایی ، ادویه جات ، میوه ها، سبزی ها و غیره رو یاد بگیرید تا وقتی اومدید اینجا فکر نکنید که ای بابا لپه به خارجی چی میشه!

7- این چند تا لغت رو که یادم میاد اینجا میگذارم. هرکی لغت دیگه ای که به درد میخوره یادش میاد اینجا بنویسه بد نیست:
1- لپه: Split Beans
2- عدس: Lentils
3- زردچوبه: Tumeric
4- نخود : Chickpea
5- لوبیا سبز: Green Beans
6- لوبیا قرمز: Red Beans
7- آدر نخودچی اینجا نداریم باید به جاش Corn Flavor بخرید
8- فلفل: Chili
9- فلفل دلمه ای  Capsicum
10- گوشت گاو : Beef
11- گوشت گاو چرخ شده: Beef Mince
12- گوشت گوسفند:Lamb
13- ران مرغ: Drumstick
14- سینه مرغ: Chicken Breast


8- بعضی محصولات خارجی هم هست که برای اونهایی که قند دارن تولید میشه بنابراین شکر نداره. مثل محصولات شرکت S&W که سس تولید میکنه. بنابراین اگه مایونز خواستین که شیرین نباشه S&W خوبه. محصولاتPaul Newman  هم مواد غیر شکری داره و سودش هم میره برای کارهای خیریه.

چند تا لینک هم اضافه میکنم به این پست به زودی.
سبز باشید

* مستهجر: کسی که طلب مهاجرت دارد!
* متهجر: کسایی که با ویزای دانشجویی یا توریستی میان ولی نرسیده توی فیسبوک محل زندگی رو به استرالیا تغییر میدن (جهت کلاس احیانا") !

اینها رو ماری فرستاده:

نعناع spearmint,mint
جعفری parsley
اسفناج spinach,spinage
گشنیز coriander
ریحان basil
ترخون tarragon
شنبلیله fenugreek
شوید dill
بابونه camomile
پونه pennyroyal
مرزه savory
پیاز onion
پیازچه young onion
سیر garlic
کاهو lettuce
فلفل pepper
ترب و تربچه radish
کدو squash
شلغم turnip
کلم پیچ cabbage
کلم قرمز red cabbage
گل کلم cauliflower
کلم بروکلی broccoli
چغندر beet,beetroot
بادمجان eggplant,aubergine
سیب زمینی potato
هویج carrot,parsnip
باقلا broad bean
کرفس celery
آویشن thyme
ریواس rhubarb
خردل mustard
وانیل vanilla

نوشته شده در تاريخ شنبه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ توسط  |
سلام مجدد

1- وقتی از ایران میری بیرون اولین کاری که تو فرودگاه مقصد میکنی چیه؟
الف- با کله میرم از فری شاپ سیگار و مشروب میخرم!
ب- با چشمان از حدقه در اومده به دخترها نگاه میکنم (مخصوصا دنبال روس ها میگردم!!!)
ج- دنبال دستشویی با امکانات اسلامی میگردم!

2- وقتی میای استرالیا اولین کاری که میکنی چیه؟
الف- میرم یه بار دو تا پارچ آب جو میخرم
ب- سیگارهایی که از فری شاپ خریدم رو میکشم
ج- دنبال بقیه ایرانی ها میگردم!

3- اگه یه روز بخوای بری بیرون چی میپوشی؟
الف- اگه بخوام برم پارک لباس رسمی و  کفش نوک تیز میپوشم ولی اگه بخوام برم سرکار شلوار جین با کتونی!
ب- بستگی داره. اگه بخوام با ایرانی ها برم بیرون چادر نماز سر میکنم ولی اگه با غیر ایرانی ها برم ترجیح میدم کلا هیچی نپوشم!!
ج- هرچی دیشب پوشیدم و باهاش خوابیدم صبح با همونها میرم بیرون!!

4- چقدر نظافت عمومی رو رعایت میکنید؟
الف- مگه من مرغابیم که هرروز برم حموم؟
ب- به خودم ادکلن میزم که بو ندم دیگه حموم واسه چیه؟
ج- آقا یه زمانی تو ایران ناخنگیر داشتیم اینجا هم گیر میاد؟؟

5- چقدر به سلامت دندانها اهمیت میدید؟
الف- هروقت عید نوروز میشه مسواک میزنیم!
ب- فقط جلوی دندانها رو مسواک میزنیم و اونجاهاییکه دیده نمیشه مهم نیست!
ج- تا حالا در مورد فواید جرم دندان شنیدی؟؟؟

6- چقدر به یادگرفتن زبان انگلیسی اهمیت میدی؟
الف- ما پیر شدیم دیگه یاد نمیگیریم که !
ب- یه بار یه اوزیه گفت زبانت خوبه دیگه واسه چی باید زبان بخونم؟
ج- من لهجه آمریکنی داشت شما خود به خود فکر کرد!

7- اگه بخواین با دو تا دوست جمع بشین یه جا چیکار میکنین؟
الف- همدیگه رو دست میندازیم و شوخی کارگری میکنیم تا بخندیم!
ب- وقتی یه کدوم از ما یه حرفی میزنه بقیه به هم چشمک میزنیم و ادا و اشاره در میاریم
ج- در مورد مسائل مهمی چون قهوه تلخ و کلاه قرمزی بحث میکنیم.

8- اولین چیزی که اینجا میخواین یاد بگیرین چیه؟
الف- اسم انواع آب جو و مشروب
ب- Kings Cross کجاست؟
ج- سیگار ارزون کجا میفروشن؟

9- موفقیت رو توی چی میبینی؟
الف- خونه بخرم
ب- دومین خونه رو هم بخرم
ج- سومین خونه رو هم بخرم

10- بزرگترین آرزویی که داری چیه؟
الف- شوهر پیدا کنم
ب- یه دختر غیر ایرانی بهم نگاه کنه
ج- بتونم حال فلانی رو بگیرم!

11- چه جور مهمونی رو دوست داری؟
الف- مهمونی ایرانی که توش مشروب بخوریم عین اسب آبی
ب- کنسرت شهرام شب پریده!
ج- هرجا مشروب و سیگار هست باشه مهم نیست چه غلطی میکنیم توش

12- رابطه ات با زنت چطوریه؟
الف- جلوی دیگران شیرم تو خونه موش
ب- فکر میکنم باید دماغ زنم رو هم من جمع کنم وگرنه میگن شوهر بی غیرته
ج- زنم جای مامانمه و اگه یه روز نباشه از گرسنگی و تنهایی تلف میشم

13- رابطه ات با شوهرت چطوریه؟
الف- همه اش میگم اه این مردای ایرانی اه اه اه. شوهرم یه ساعت دیر بیاد خونه دق میکنم!!
ب- جلوی دیگران میگم شوهر من از همه بهتره تو خونه بهش میگم خاک بر سرت از شوهر فلانی هم کمتری؟
ج- اول باید مادر و خواهر من بیان استرالیا بعد اگه من دلم خواست شوهرم میتونه یه هفته بره ایران

14- نظرت در مورد ورزش چیه؟
الف- ورزش خیلی خوبه و برای سلامتی مفیده. حالا یه نخ سیگار داری؟
ب- ورزش خوبه ولی به آدم فشار میاد منم که وقت ندارم و باید جهان رو مدیریت کنم
ج- من به جای ورزش کردن غذا نمیخورم!!!

15- نظرت در مورد مشروب چیه؟
الف- هزاران فایده برای قلب، اعصاب، دستگاه گوارش، چشم،گوش، مو، پوست، نوک زبان، انگشت سبابه و ... داره ولی تا حالا جایی این فواید رو ننوشتن!
ب- اصلا تنها هدف من از خارجه اومدن همین بوده
ج- اگه نخورم فکر میکنن من بچه ام!!

16- بعد از بیست سال زندگی تو استرالیا چطوری فکر میکنیم؟
الف- به ایرانی ها میگیم ایرانی به غیر ایرانی ها میگیم خارجی!
ب- هنوزم سریالهای ایرانی نگاه میکنیم
ج- اصلا فکر کردن سخته ترجیج میدیم  فکر نکنیم

17- اگه یه لیوان آب رو ببینی چی به ذهنت میرسه؟
الف- چطور میشه با این لیوان آب پول در آورد؟
ب- چطور میشه با یه لیوان آب به بقیه پز داد؟
ج- این خارجی ها چقدر آب میخورن!

18- اگه یه پسر مجردی چیکار میکنی؟
الف- سیگار میکشم و دنبال دخترهای ایرانی میگردم
ب- اینجا 10 تا دوست دخترچینی دارم ولی میخوام از ایران زن بگیرم
ج- فکر میکنم چون موهای وزوزی دارم هرچی دختر بلوند اروپاییه تو کف منه

19- اگه دختر مجردی چیکار میکنی؟
الف- واسه غیر ایرانی ها روشنفکرم به پسرهای ایرانی که میرسم تیریپ نجابت میزارم
ب- به همه میگم خواستگارهام جلوی در صف کشیدن ولی مجبورم با چینی و آفریقایی دوست بشم
ج- من از همه خوشگلترم حیفه که به پای یه مرد بسوزم

21- اگه یه چیز نو بخری یا یه کار جدید بکنی ؟
الف- اگه ماشین نو بخرم تا دوسال پلاستیک صندیلیهاش رو باز نمیکنم!
ب- اگه کت شلوار بخرم تا دو سال مارک کت که رو سر دستش کوک شده رو نمیکَنم (جوادیزم مفرط)
ج- اگه دماغمو عمل کرده باشم یه شش ماهی چسبش رو برنمیدارم!

21- در مورد خودت چی فکر میکنی؟
الف- من از همه بالاترم
ب- بقیه از من پایینترن
ج- هرچی زنم بگه


سبز باشید

نوشته شده در تاريخ شنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۰ توسط  |
سلام مجدد
تو این مدت با 2-3 تا اوزی که تو کار نوشتن یه تجربه ای دارن صحبت کردم و به این نتیجه رسیدم که اون چیزی رو که میشه به ایرانیها و با زبان فارسی گفت به خارجکی ها نمیشه و بر  عکس. مثلا یه خواننده استرالیایی براش جذابیتی نداره که بدونه چطور باید حساب بانکی باز کنه و از طرفی شاید برای کسی که توی ایرانه مهم نباشه که مثلا کوین راد داره زیراب جولیا گیلارد رو میزنه. واسه همین بهتره اگر هم میخوام وبلاگ انگلیسی داشته باشم، این یکی هم حفظ بشه که حق خواننده هاش ضایع نشه.

این یک سالی که اینجا هستم همه اش از خوبی های اوزی ها گفتم و فکر کنم الان کسایی که اینجا نیستن فکر میکنن اوزی ها چه فرشته هایی هستن. اینه که امروز تصمیم گرفتم شیلنگ رو بگیرم به قامت برادران و خواهران اوزی تا وقتی میاین اینجا بدونین با چه موجوداتی سر و کار دارین و توی ذوقتون نخوره. حالا من یه کم هم ممکنه ملاتش رو زیاد کنم ولی در مجموع اینهایی که نبشتن میکنم رو دیگرانی هم که باهاشون در تماس هستم قبول دارن.

اول اینکه آنگولایی ساکسون ها رو باید چند دسته کنید تا بتونید حدس بزنید از چه جنسه:

1- آنگولایی بالای 50 سال : خیلی خوب

2- زیر 50 سال به دو دسته نر و ماده تقسیم میشه:

2- الف: نر

2-الف- یک : نر بین 20 تا 50: آدمهای باحالی هستن ولی 20% هم نوع چندش دارن. بسیار تو سری خور هستن و یه جورایی مایه ننگ جامعه مردان هستن. تنها موضوعی هم که ممکنه بتونن در موردش باهات صحبت کنن فوتبال و آب جو و شرط بندی و مختصات همکارای مونثشونه!

2-الف-دو: زیر 20 سال خواص Teenage های همه جای دنیا رو دارن و کلا باهاشون حرف نزنی سنگین تری ولی هنوزم پسرها با ادب هستن.
 
2-ب : ماده:

2-ب-الف:  نوع ماده بین 30 تا 50 سال حالتهای مختلف داره. اگه به سه دسته تقسیم کنیم دسته اول هنوز داره دنبال شوهر میگرده چون فکر میکنه هنوز شاهزاده ای که قراره بیاد ببرتش تو راهه (دچار سندرم سیندرلا هستن). دسته دوم درگیر بزگ کردن 72 تا بچه که اختلاف سنی هر کدوم با قبلی 9 ماه و 9 روزه هستن. دسته سوم هم Single Mom هستن و شوهر ششمی رو هم کردن تو باقالی ها.

2-ب-2: زیر 30 سال زنها اکثرا افاده ای هستن و فکر میکنن الان پشت سرشون یه آمبولانس در حال جمع آوری جنازه است! نصف اینها خیلی پرخاشگر و بی ادب تشریف دارن چون فکر میکنن اگه گاز بگیرن دیگران فکر میکنن طرف عجب زن قوی هستش!

2-ب-3: زیر 20 سال: به طرز غیر قابل باوری پررو و بی ادب هستن. من داغون تر از نوع Teenage اوزی به عمرم و هیچ جای دنیا که بودم ندیدم!

یکی از اخلاقیات خیلی بدی که اوزی ها دارن و در همه نوع و هر سنی از اونها دیده میشه دروغ گوییه. خیلی راحت و بدون هیچ وجدان دردی دروغ میگن. بدیش اینه که چون خود ما دروغگوهای خیلی حرفه ای بودیم دروغهای آبکی اینها رو متوجه میشیم ولی نمیتونیم بهشون بگیم که آبجی خر خودتی! من قبل از اینکه بیام اوزستون میشنیدم که میگن اصلا دروغ اینجا معنی نداره در صورتیکه از نظر من خیلی آدمهای دروغگویی هستن. البته نوع دروغ گفتنشون با ما فرق داره و بیشتر برای پیچوندن استفاده میکنن. مثلا طرف سرکار نمیاد فرداش میگه کوه ریزش کرده بود من مونده بودم زیر کوه. یا مثلا میگی فلانی فردا بریم ناهار بیرون میگه نه من نامزدم که رفته بود مکزیک دلش برای من تنگ شده و تحمل دوری منو نداره میخواد با اسب از مکزیک بیاد سیدنی فردا بریم ناهار!!

یکی دیگه از چیزهایی که این اوزی ها دارن غیبت و خاله زنک بازیه. خیلی راحت پشت دیگران صفحه میزارن و در مورد دیگران حرف میزنن. البته بی انصافیه اگه بگیم در این زمینه انگشت کوچیکه ایرانی ها هم نیستن.

یکی از اختلافاتی هم که ما با اینها داریم اینه که تو ایران مثلا اگه 2 نفر با هم حرف میزنن و نفر سومی بهشون ملحق میشه باهاش سلام احوالپرسی میکنن یا حداقل یه دستی تکون میدن یا یه لبخندی چیزی. ولی اینجا گاهی آدم فکر میکنه که کلا دیده نمیشه و حتی بعضی وقتها ممکنه روشون رو برگردونن. فکر کنم منظوری هم ندارن ولی مدلشون جوریه که کسی که از یه کشور شرقی میاد حال نمیکنه. هفته پیش که تعطیل بود رفته بودم جیم، یه پسره هندی که معلوم بود تازه اومده استرالیا تا وارد جیم شد شروع کرد با همه سلام احوال پرسی کردن (یاد فیلم بورات افتادم). اون موقع یاد پارسال خودم افتاده و اینکه چقدر ممکنه منم الان مثل این اوزی ها یخ شده باشم.

مورد دیگه این اوزی ها اینه که هر آدمی به صورت پیش فرض براشون حکم یه قاتل جانی دزد کلاهبردار رو داره واسه همین تا کسی رو چندین ماه نشناسن و آمارش رو کامل در نیارن اصلا ارتباطی جدی برقرار نمیکنن  و حتی خیلی راحت میگن من تورو نمیشناسم. در صورتیکه تو کشورهای شرقی برای اینکه 2 نفر با هم دوست بشن اصلا نیازی به اینکه همدیگر رو بشناسن نیست. شاید این به خاطر اینه که حریم خصوصی اینجا خیلی اهمیت داره ولی در هر صورت به نظر من این اخلاق خوبی نیست و به خاطر همینه که بعد از درس و دانشگاه تقریبا کسی دوست جدید پیدا نمیکنه.


یکی از بدیهای زندگی غربی هم اینه که "من" به همه چیز ارجحیت داره و هرکسی برای منفعت خودش حاضره هر کاری بکنه و جاییکه بین منفت "من" با دیگران فرق باشه "من" باید به هر قیمتی برنده باشه. به خاطر همین خیلی از زندگیهای مشترک زود از هم میپاشه چون به محض اینکه یه مشکلی پیش میاد مثلا مرد کارش رو از دست میده یا زن زیباییش رو طرف دیگه میگه "من" چه گناهی کرده که به پای تو بسوزه. زندگی غربی خلاصه اش اینه که زندگی محدوده و هیچکس هم مهم تر از I نیست پس I باید  بیشترین حال و استفاده رو از این زندگی محدود ببره حالا به هر قیمت که شده.

خیلی منصفانه بخوام بگم به نظر من اینجا مردها خیلی نرمال تر از زنهاشون هستن. به زنهاشون یاد میدن که شما فرقی با مردها ندارین و حتی خیلی هم قوی تر هستین. اینه که زنهاشون میخوان هر کاری مردها میکنن رو انجام بدن و اگه بگی نمیتونی گازت میگیرن. تعطیلات سال نو رفته بودم پارک دیدم یه تعداد مرد اوزی داره راگبی بازی میکنن یه زنی هم اون وسط واسه خودش میدوید (مثلا فکر میکرد داره بازی میکنه). توی راگبی هم که دیدید، بیشتر کتک کاریه تا بازی. یکی از مردها گفت تو که اصلا توپ هم به دستت نمیخوره مجبوری میری زیر دست و پا؟؟ خانم هم همچین به تریج قباش برخورد و بعد از یه ربع پاچه گیری قهر کرد و رفت!! یک داستان هیجان انگیز هم که چند روز پیش تو محل کار اتفاق افتاد تعریف کنم:
یکی از همکارای ما که سریلانکایی هستش بعد از اینکه 15 سال پیش با زنش  اومده استرالیا از زنش جدا شده به دلایلی. داشتیم موقع نهار در این مورد حرف میزدیم، هرچی این بنده خدا میگفت یکی از این زنهایی که توی شرکت کار میکنه و دماغش هم خیلی بالاست هی میگفت It's ridiculous . هرچی این بنده خدا میگفت این زنک هم میگفت مسخره است!! خلاصه کم کم من دیدم گریه این بنده خدا داره در میاد به اون خانمه گفتم چرا همش میگی مسخره است؟ اونم گفت من دارم مخالفت خودمو نشون میدم! منم گفتم اگه با نظر کسی مخالفی معنیش این نیست که اون نظر مسخره است و مجبور نیستی هر 10 ثانیه یکبار بگی مسخره است. بعد طرف رفت روی منبر که بله شما ما زنهای غربی رو نمیشناسید ما زنهای قوی هستیم و اجازه داریم هرجا لازم باشه صدامون رو ببریم بالا. منم بهش گفتم عمو جان من از بیابون نیومدم و میدونم یه آدم متمدن چطوری باید حرف بزنه. اونم گفت تو داری به من یاد میدی چطور نظرم رو بگم؟ منم گفتم نه دارم بهت یاد میدم چطوری حرف بزنی! اونم قاطی کرد و پاشد رفت :))
بعدا یه همکار روس که اصلا هم حرف نمیزنه گفت خیلی حال کردم فکر کنم یه دو هفته ای از شرش راحت باشیم!!
 
خلاصه اینکه فرهنگ غربی یه جورایی مثل فرهنگ جنگله و کسی برای کسی دل نمیسوزونه و اگه منفعت I در این باشه که به کسی ضربه روحی، مالی، کاری یا .. بزنن تو انجام این کار درنگ نمیکنن. فقط همیشه حفظ ظاهر میکنن و با لبخند همدیگه رو دودر میکنن. همیشه هم سعی میکنن که با اشخاص دیگه کنتاکت نداشته باشن. مثلا اگه تصادف کنن میگن شما خوبی؟ چیزی شد؟ عیب نداره بابایی. بعد میرن اداره بیمه میگن طرف 3 بار با ماشین از روی من رد شد یه ریپورت هم میدن به پلیس بیا و ببین.

خلاصه اینها رو نبشتن نکردم که بترسین، نبشتم که بدونین کجا دارین میایین. اگه بخوایین همون ایرانی ساده باشین اینجا کلاه سرتون میره.

سبز باشین

نوشته شده در تاريخ چهارشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۰ توسط  |
سلام
فردا که 14 آپریل باشه درست میشه یه سال که من از ایران در رفتم اومدم سیدنی آباد. تو این یه سال اینقدر تغییر و تحول تو زندگیم بوده که یکسال مثل یک روز گذشته. خلاصه که گذشت ولی خوش گذشت.
امروز به همکار اوزیم گفتم فردا من یک ساله اومدم اینجا. هم تبریک گفت و هم گفت که کسی که یکسال میشه میاد استرالیا توی اولین سالگردش باید یه کار استرالیایی بکنه. بعد هرچی فکر کردیم کار استرالیایی چیه غیر از اینکه یه پارچ آب جو بخوریم یا BBQ راه بندازیم چیز دیگه ای به ذهنمون نرسید. اولین سالگرد برای این مهمه که خاتمه مرحله آشخوریه و دیگه یه تازه وارد حساب نمیشی.

مسعود سئوال کرده که:  "شما الان دلیل مهاجرتت فقط آرامش و امکانات بود؟ منظورم اینه که بعد دیگه قضیه یعنی "پول درست و حسابی" خیلی مهم نبود؟". 

راستش من اصلا آدم پولی نیستم . با اینکه پول دوست هستم ولی برای پول هر کاری نمیکنم و حرص هم نمیزنم چه برسه به اینکه بخوام بعد از شصتاد سال زندگی تو ایران جمع کنم بیام این سر دنیا از اول شروع کنم.  به علاوه من تو ایران کار خوب و خونه و ماشین  و شغل خوب هم داشتم و مشکلی نداشتم. خارجه هم به اندازه کافی رفته بودم. 
به شخصه علت اینکه من نخواستم دیگه ایران باشم چند تا چیز بود: یکیش اینکه ایران خیلی برای کسی که بخواد پیشرفت کنه و با خارج از ایران ارتباط داشته باشه محدوده. حتی یه اینترنت درست حسابی توی ایران نیست و با درآمدهای کمی که توی ایران داریم (به دلار) امکان مسافرت به خارج نیست مگه اینکه بریم آنتالیا یا دبی! در حالیکه الان شما بچه های 20 ساله اروپایی یا استرالیایی رو اینجا میونی ببینی که 2 سال کار میکنن بعد با پولش میرن دور دنیا رو میگردن.
علت دیگه اش حکومت خراب و داغانش بود که صبح تا شب در حال شستشوی مغزی بود و حتی بهت اجازه نمیداد که اون جور که دلت میخواد فکر کنی چه برسه که حرف هم بخوای بزنی. من نمیتونستم هر روز تلویزیون رو باز کنم ببینم داره عمامه نشون میده یا عزا داریه یا 6 تا کانال با هم داره در مورد فتنه حرف میزنه!!
قسمت بسیار بسیار بسیار بزرگ علت مهاجرتم هم خلاص شدن از دست مردم اون کشور بود! توی پست "ایرانی ها" نوشتم که این ملت شهبد پرور چه موجوداتی هستن و دیگه اینجا تکرار نمیکنم. الان که اون پست رو میخونم میبینم که کاملا درست نوشتم و از هر کلمه ای که پارسال اونجا نوشتم دفاع میکنم. هیچ روز بدی هم توی استرالیا نداشتم مگه اینکه یکی از همین آدمها اون روز رو برام تلخ کرده باشه. ایرانی ها از حسودی هم در حال مرگن و با چیزهایی که برای یک استرالیایی پیش پا افتاده است (مثل هیکل ماشین!!) به هم پز میدن. دنیا رو هم از نگاه کوچیک خودشون میبینن و با مسخره بازی و متلک انداختن به هم تفریح میکنن!

چون توی ایران اکثر مردم برای یک لقمه نون در حال دویدن هستن و تنها راه نجات هم پول و مدرکه، ذهن ایرانی جماعت با این وضعیت کوک شده و به خاطر همین اینجا هم که میان دنبال پول و و دک و پز هستن. اگه کسی میخواد اینجا اومدن براش مفید باشه باید دنبال چیزهای مهمتری که اینجا هست باشه نه پول. با هر کاری که انجام بدی میتونی زندگیت رو بچرخونی. حتی با کار گارسونی و کارگری.

مهناز هم در مورد خونه سئوال کرده بود. راستش خونه های اینجا فرقش با خونه های ایران اینه که خونه های ایران محکم تره و توش قشنگ تره چون گچکاری اینها داره. خونه های استرالیا معمولا ویلاییه و از کارتن خالی درست شده طوریکه همسایه آروق میزنه شما متوجه میشی! دیوارها رو معمولا گچ کاری نمیکنن و یه تخته سه لایی میزنن به دیوار روشم رنگ میکنن! نمای بیرون هم معمولا یا آجره یا فقط رنگ شده. خونه های نزدیک شهر قدیمی و کوچیکه ولی سابربهای دورتر خونه های جدید تر و تمیزتر داره. با 450 دلار میشه یه آپارتمان 2 خوابه تو جای خوب پیدا کرد.

یک چیزی هم که در مورد وبلاگ میخواستم بگم اینه که دیگه مدتیه چیزی ندارم که بنویسم. وبلاگ در مورد استرالیا هم که زیاده و کسی بخواد اطلاعات پیدا کنه لنگ نمیمونه. دارم فکر میکنم دیگه اینجا ننویسم و عوضش یه وبلاگ انگلیسی درست کنم. ظاهرا وبلاگ های انگلیسی توی ایران در دسترس نیستن و مشکل اول اینه که یه وبلاگی که توی ایران در دسترس باشه و انگلیسی هم باشه پیدا کنم. مشکل دوم اینه که هرچی تو چنته داشتم اینجا نوشتم و نمیدونم که بعدا اصلا چیزی برای نوشتن تو وبلاگ خارجی پیدا میکنم یا نه.

پ.ن: چند روز پیش موقع نهار با چند تا همکار که 2 تاشون خانم هستن و خیلی افاده ای و در نتیجه من اصلا تحویلشون نمیگیرم بودیم. حرف این شد که از کجا اومدی و چی شد که اومدی. یکیشون گفت چه خوب شد  اومدی استرالیا وگرنه ما باهات آشنا نمیشدیم! البته اینو برای تعارف گفت ولی همینکه یه چیزی میگن که به طرف مقابل حالی داده باشن بسی جالبه و باعث میشه از بودن با این اوزی های پرافاده به آدم خوش بگذره. اگه ایران بود میگفتیم طرف گاو و گوسفندشو فروخته اومده اینجا!

سبز باشید
نوشته شده در تاريخ یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۸۹ توسط  |

لام دادا ها و آباجی ها

سال نوی ایرانی و عید نوروز مبارکا باشه. صد سال به از این سالها. بازم اینورا تشریف بیارین فقط قبلش ویزا بگیرین یه وقت با کشتی نیاین.


امیدوارم امسال هرکی ویزا میخواد خدا بهش بده، هرکی ویزا داره ولی سیرمونی نداره و بازم یه چیز جدید میخواد خدا اونم بهش بده، هرکی شوهر میخواد خدا یه تپلش رو بهش بده، هرکی هم زن میخواد خدا 4 تا بهش بده.

چقدر عید امسال عجیب غریبه برای من. برای اولین بار خبری از حال و هوای عید نیست. هوا هم سرد نیست. جایی ماهی و سبزه نمیفروشن و تلویزیون هم برنامه های چرت و پرت تکراری به مناسبت عید نداره! جولیا گیلارد هم نمیاد بگه امسال سال حال مضاعف هول مضاعفه. کسی رو نداریم بهش بگیم عیدت مبارک باید کردیت بخریم با اسکایپ زنگ بزنیم ایران ببینیم کی آنتن میده باهاش عید مبارکی کنیم.

همیشه اول هر سال من برای سال بعد برنامه ریزی میکردم ولی بعدش میگذاشتم در اختیار اوس کریم که چیکار میخواد بکنه و کجا میخواد ببره. سه سال پیشم همینطوری شد که اوس کریم انداخت به سرم که جمع کنم بیام این سر دنیا. 6 ماه قبلش اگه کسی بهم میگفت برو خارجه میگفتم هاان؟! ولی نمیدونم بعدش چی شد که اینطوریا شد ولی بازم خوبه چون خودم فرمون رو دادم دست اوس کریم که ببره هرجا که میخواد و حالا که آورده اینجا دستشم درد نکنه. پس امسال هم به افتخار اوس کریم:  آخ برم راننده رو اون کلاج و دنده رو!

سبز باشید


ویرایش: یه فایل درست کردم به مناسبت سال جدید ایرانی و فرستادم برای همکارای خارجی و اونها هم (اکثرآ") کلی ذوق کردن. میزارمش اینجا شما هم خواستین ببینین به دوست و آشنا هم خواستین بدین. 

ویرایش: چه حس خوبی داره وقتی یکی آدرس میپرسه و میتونم بهش آدرس بدم! این هفته 2 نفر آدرس پرسیدن و منم آدرس رو بلد بودم! کم کم منم دارم میشیم یک سیدنیایی :)
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۸۹ توسط  |

خودمونیم این همه که زور میزنیم بیایم خارجه بعد توی خارجه این همه زور میزنیم که جا بیفتیم، آخرش رو فکر کردین چی میشه؟

آخرش به صورت افقی میریم یه جایی که بهش میگن قبرستون! در واقع آخر کار هرکسی توی استرالیا به یکی از این Cemetery ها ختم میشه! اینجا مثل تهران نیست که یه بهشت زهرا داشته باشه و هرکی مرد افقی بره اونجا بلکه تو مناطق مختلف Cemetery های محلی هست.  از بیرون که این قبرستون شباهتی به قبرستون نداره.

داخلش هم بیشتر به پارک ملت شبیه هستش و کافه و رستوارن 24 ساعتی هم داره. کنار این کافه سالن اجتماعات هست با یه محل مخصوص مراسم که مثلا وقتی یه آدم مهم میمیره اونجا مراسم میگیرن براش.
2 شنبه ها اینجا مثل 5 شنبه های ایرانه که مردم میرن به امواتشون سر میزنن. وقتی کسی میخواد بره قبرستون معمولا کت و شلوار مشکی با عینک دودی و کراوات سیاه میپوشه و خیلی شیک و تمیزه میره. هروقت من میرم تو این قبرستون و آرامشش رو میبینم یاد بهشت زهرا می افتم که هر بار میرفتم تا یه ماه حالم بد بود! یکی از تفاوتهای قبرستون اینجا اینه که کسی صبح تا شب در حال روضه خوندن و درآوردن اشک مردم نیست. مردم هم خاک و خلی نیستن و جیغ و داد نمیکنن!
اگه به قبرها دقت کنین میبینن که آدمهای فقیر و پولدار قبرشون هم با هم فرق داره! من همینطور از تعداد افرادی که تو سن های پایین فوت شده بودن تعجب کردم. ظاهرا تا همین 30 سال پیش طول عمر مردم خیلی پایین بوده چون خیلی ها تو سن 35 الی 50 فوت شدن. تو یکی از عکسها قبر یه دختر 14 ساله هم هست.
توی قبرستونها مجسمه های خیلی جالبی پیدا میشه مخصوصا که قبرستونش قدیمی باشه. من پیشنهاد میکنم یه روز تعطیل حتما از یکی از قبرستونها باز دید کنین.
من تو این قبرستونه یه قبرهایی دیدم که اسم 2 نفر روش نوشته شده بود. بعد که پرس و جو کردم گفتن گاهی وقتی یه نفر میمیره وصیت میکنه که پیش بچه اش یا پدر و مادرش باشه واسه همین قبر رو باز میکنن و تابوت رو میزارن رو تابوت قبلی !!
سنگهای بزرگ قبر هستن ولی گاهی قبری وجود نداره و فقط یه سنگ یادبود کوچیک گذاشته شده.



زنده باشید!!

اسلایدر