Hiker of Australia |
|
|
نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۰ توسط
|
سلام مجدد بازم چیز خاصی برای نوشتن نداشتم ولی چون میدونم هر روز از 6 صبح میایین اینجا و منتظر مطلب جدید هستین (خود تحویل گیری از نوع محمودی) تصمیم گرفتم چند تا چیز باحال که دیدم رو بنویسم. یه چند تا ایرانی باحال هم دیدم تو این مدت واسه همین تو این پست گیر به ایرانی ها نمیدم :)) خبر اول اینکه بالاخره تصمیم گرفتم کارم رو عوض کنم. موقع Annual Review به شرکت گفتم 50 درصد اضافه حقوق میخوام و اونها هم گفتن اینقدر نمیدیم. منم گفتم فعلا این 60 تومن رو بگیرین تا من فکرامو بکنم. بعد رزومه جدید درست کردم و دادم به چند نفر که تو این یکسال باهاشون دوست شده بودم. از جمله 2 تا مدیر پروژه که تو تلویزیون (کانال 10) باهاشون دوست شدم، یه Recruiter و یک مدیر بازاریابی. 2 روز نشد که رزومه من از یه دو جین شرکت کامپیوتری و شرکت کاریابی و ... سر در آورد طوریکه وقتی زنگ میزدن نمیدونستم در مورد چی دارن صحبت میکنن. نتیجه اخلاقی تا اینجا اینه که پیدا کردن کار از طریق دوست و آشنای خوب خیلی بهتره. نکته های اخلاقی دیگه اینه که اولا وقتی حداقل یکسال سابقه کار استرالیایی داشته باشین، مخصوصا تو شرکتهای به درد بخور و پروژه های جذاب، پیدا کردن کار با حقوق مناسب خیلی ساده تره. نکته سوم اینه که نباید عجله کنین. مثلا قبل از استعفا دادن شروع کنین به گشتن یا اینکه پس انداز یا کار دومی داشته باشین که تحت فشار مالی نباشین. حقوق و مزایا یکی به احتیاج شرکت به نیرو داره و یکی هم به اینکه خودتون رو چطوری Represent کنین (مثلا رزومه خوب داشته باشین، خوب مذاکره کنین و از حقوقی که گفتین پایین نیایین). نکته یکی به آخر کاری هم اینه که برای کارهای خوب تجربه توی یه صنعت خاص مهمه. مثلا اگه شرکت مالی باشه میگه چند سال تو این بازار تجربه داری؟ چون من تو کانال 10 تلویزیون کار کرده بودم یه پیشنهاد از کانال 7 داشتم. نکته آخری هم اینکه موقع کار پیدا کردن فقط به پول فکر نباید کرد. سابقه خوب خیلی مهمتر از پوله. مثلا اگه وارد یه شرکت داغون بشید که به خاطر نیازش پول خوب میده ولی کارش سخت و چرته احتمالا بعد از چند ماه باید اونجا رو ترک کنید و این برای سابقه کاری خیلی بده. خیلی مهمه که به کارفرمای جدید رفرنس خوب معرفی کنین. خلاصه که من هم یه کار جدید دست و پا کردم و از 2 شنبه میرم سر اون کار (به عنوان Solution Architect). دیشب به دعوت یه دوست اوزی که تو نیروی دریایی استرالیا به عنوان پزشک کار میکنه رفتم یه مهمونی تو یه پایگاه نظامی تو Manly. الان دارم فکر میکنم یا استرالیا نیروی نظامی نداره یا ایران چون هیچ شباهتی به هم ندارن. دیشب با ماشین خودم رفتم جلوی کمپ Penguine تو منلی. یه نگهبان اومد جلو و گفت هلو میت چی میخوای؟ گفتم من مهمونی دعوتم. گفت اسمت چیه و کی دعوتت کرده؟ گفتم اسمم فلانه و بهمان دعوت کرده. گفت برو تو و فلان جا پارک کن. منم گفتم یعنی کارت شناسایی نمیخوای؟ موبایلمو نمیگیری؟ ماشین رو نمیگردی؟! گفت نه برو فقط یه کارت شناسایی همیشه همراهت داشته باش. همین! توی مهمونی هم این ژنرال های گردن کلفت که هر کدوم یه سی چهل کیلو مدال ازشون آویزون بود با همه (از سرباز بگیر تا درجه دار) بگو و بخند میکردن و عین اسب آبی مشروب میخوردن. باز یاد ایران افتادم که هرکسی سعی میکنه حال زیر دستی رو بگیره. حتی سرباز صفر حال سرباز صفری که سابقه اش کمتره! نگته جالب دیگه هم اینه که چقدر به ایمنی نیروها اهمیت میدن. مثلا یک رسمی بوده که بعد از شام روی میز رو خالی میکردن بعد یه مسابقه ای میدادن اینطوری که از دور شیرجه میزدن روی میز و هرکی بیشتر میرفته برنده میشده. یه بار یکی لر بازی در میاره خیلی قایم خودش رو پرت میکنه و از اون سر میز می افته پایین و دستش میشکنه. از اون روز این رسم ممنوع میشه. باز هم رسم بوده که وقتی ارشد ترین افسر بعد از شام بلند میشه، همه باید بلند میشدن. چون سقف کشتی ها کوتاهه یه بار سر یه سرباز که قدبلند بوده میخوره به سقف. از اون به بعد برای نیروی دریایی این قانون لغو میشه! چند تا رسم باحال هم دارن که گفتنش خالی از لطف نیست. مثلا یکیش اینه که ظرف شراب (یا Port) رو از روی میز بلند نمیکنن چون به خاطر حرکت کشتی اینطرف اونطرف میره و ممکنه بیفته. اینه که همینطور که روی میزه خمش میکنن تا گیلاس رو پر کنن و بعد دست به دست میکنن به نفر بعدی. حتما هم باید از دست چپ خودت بدی به دست راست بغلی ( به خاطر یه خرافه که بین کاتولیک ها هست). همینطور اگه بخوان برای کسی دست بزنن فقط با دست راست میزنن روی میز چون با دست چپ باید گیلاس مشروب یا ظرف غذا رو نگه دارن که با تکون کشتی نیفته. یه رسم دیگه هم اینه که گیلاس ها رو بهم نمیزنن چون میگن اگه اینکار رو بکنی یه ملوان میمیره! دیروز تو شهر بودم یه تابلو دیدم که روش نوشته اداره پلیس. هرچی نگاه کردم دیدم چیزی شبیه کلانتری و پاسگاه و اینها نیست. خلاصه بگرد بگرد چشمم خورد به یه مغازه با در شیشه ای خیلی شیک و پیک. بعد رفتم داخل دیدم یه قسمت Reception هست که هرکی میره داخل با یه لبخند دو وجبی میگن Can I help you؟ بعد مثلا میگی من یه نفر رو کشتم اومدم خودمو معرفی کنم. اونها هم میگن شماره بگیر و بشین تا صدات کنیم! باز اینو مقایسه کنین با کلانتری های ایران که مثل زندان آلکاتراسه و یه سرباز هم با اسلحه و سرنیزه جلوش وایساده. داخلش هم همه جانی و جنایتکارن مگه اینکه خلافش ثابت بشه و سرباز و درجه دار هم به هرکس بخواد توهین میکنه و اگه اعتراض کنی میندازنت تو بازداشتگاه. فعلا همین ها. سبز باشین
|
|